English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3294 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clangorous U درنگ درنگ کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hesitant U درنگ کننده
lingerer U درنگ کننده
retardative U درنگ کننده
retardatory U درنگ کننده
Other Matches
halt U درنگ
without demur U بی درنگ
delay U درنگ
delaying U درنگ
delays U درنگ
juncture U درنگ
right off the bat <idiom> U بی درنگ
hertzprung russel diagram U درنگ
hesitance U درنگ
cut-offs U درنگ
cut-off U درنگ
hesitation U درنگ
halted U درنگ
halts U درنگ
tarriance U درنگ
tarried U درنگ
tarries U درنگ
tarry U درنگ
tarrying U درنگ
right off U بی درنگ
right away U بی درنگ
eftsoons U بی درنگ
immediate <adj.> U بی درنگ
straight away U بی درنگ
pausing U درنگ
pauses U درنگ
loiteringly U با درنگ
hesitancy U درنگ
pause U درنگ
paused U درنگ
instantaneous <adj.> U بی درنگ
intuitive <adj.> U بی درنگ
unintermediate <adj.> U بی درنگ
lingers U درنگ کردن
tarry U درنگ کردن
tarrying U درنگ کردن
retardment U درنگ تاخیر
loitering U : درنگ کردن
loiter U : درنگ کردن
loitered U : درنگ کردن
tarries U درنگ کردن
swither U درنگ کردن
demur U درنگ کردن
demurred U درنگ کردن
loiters U : درنگ کردن
demurring U درنگ کردن
demurs U درنگ کردن
stick around U درنگ کردن
two days d U دو روز درنگ
directly U یکراست بی درنگ
tarried U درنگ کردن
lingering U درنگ کردن
lingered U درنگ کردن
loiteringly U درنگ کنان
lingeringly U درنگ کنان
linger U درنگ کردن
unhesitatingly U بی درنگ بی تامل
apace U باشتاب بی درنگ
right away <idiom> U فورا ،بی درنگ
real time U بلا درنگ
hey presto U برگرد درنگ
snap shoting U بی درنگ شلیک کردن
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
let U درنگ کردن مانع
lets U درنگ کردن مانع
letting U درنگ کردن مانع
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
proceed at once to tehran U بی درنگ به تهران رهسپارشوید
real time output U خروجی بلا درنگ
real time system U سیستم بلا درنگ
haw U درنگ فرمان حرکت
hawed U درنگ فرمان حرکت
hawing U درنگ فرمان حرکت
haws U درنگ فرمان حرکت
real time input U ورودی بلا درنگ
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
haltingly U درنگ کنان ازروی دودلی
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
to snap up U بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
to make a pause U درنگ کردن تامل کردن
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
supplicant U درخواست کننده تضرع کننده
lifter U مرتفع کننده برطرف کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
transmitter U منتقل کننده مخابره کننده
modulator demodulator U تلفیق کننده- تفکیک کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
vibrator U ارتعاش کننده نوسان کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
transmitters U منتقل کننده مخابره کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
modifier U اصلاح کننده تعدیل کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
modifiers U اصلاح کننده تعدیل کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
trimmer U دستکاری کننده صاف کننده
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
prosecutors U پیگرد کننده تعقیب کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
supplicants U درخواست کننده تضرع کننده
toasters U سرخ کننده برشته کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
thickener U غلیظ کننده پرپشت کننده
presenters U ارائه کننده معرفی کننده
divider U جدا کننده تقسیم کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
thickeners U غلیظ کننده پرپشت کننده
presenter U ارائه کننده معرفی کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
toaster U سرخ کننده برشته کننده
fuel cooled oil cooler U خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer U تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer U ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity U یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
agent authentication U معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit U عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer U تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper U کج کننده واژگون کننده
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
stabilisers U تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilizer U تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flare U گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares U گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
requistioner U قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
supporting arms U نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
delay release sinker U وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
desiccant U مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
radar picket U ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
analysis staff U ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
gyro repeater U تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
jumper U شوت کننده با پرش پرش کننده
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1They decided to buy the company outright.
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
2پن مرطوب کننده
1Oem
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com